شاید
سرکوبگر خوبی هستم به جرأت میتونم بگم که خیلی واسم پیش اومده خودم رو سرکوب کنم? این حس بیشتر وقتها به کمکم اومده و باعث شده طغیان نکنم. شاید از دید خیلی ها بد باشه اما به نظرم باید هرکسی یه مقدار نیروی سرکوبگر درونی داشته باشه برای جلوگیری از کارهای خطرناک و تصمیم گیری های عجولانه بسیار مفید می باشد!
تو این چند روز به هر جا که میشد سرزدم. میدونستم بازار کار افتضاح ست? اما نه تا این حد... بازار کار خریدم و آگهی های استخدامش رو زیر رو کردم و چیزی عایدم نشد.بعدیه سر تا آموزشکده فنی که آگهی استخدام داده بود رفتم اونم بی نتیجه چون رشته ی من رو نمیخواستن? برای کارت مربیگری هم سؤال کردم که اونهم قوانینش تغییر کرده بود? آموزش و پرورش هم حق التدریس نمیخواست? آگهی های محلی هم? یکی دو تاش رو سرزدم? کارهای پیش و پا افتاده با مزد ناچیز ماهی چهل هزار تومن( ورشکست میشن با این پرداخت حقوق) که اگه ادعا نکنم به دردم نمیخورن اصلاْ ارزش وقت تلف کردن نداشتن و ندارن... کار فقط برای سرگرمی نیست کاری که حقوقش این باشه بدرد آدامس خریدن میخوره و بس? تازه معلومه اون کار چیه و آخر و عاقبتش چی میشه....
به هر حال باید زندگی کرد. شاید امسال جدی جدی به ادامه تحصیل فکر کنم? چون در تصمیم گیری زیاد هم نباید عجله به خرج داد? ــ با این حساب ــ سال دیگه تصمیم میگیرم که کنکور شرکت کنم سال بعدش توی کنکور شرکت میکنم سال بعد نتیجه ها اعلام میشه چون زیاد آمادگی نداشتم بار اول رد میشم سال بعد برای بار دوم شرکت میکنم و چون یواش یواش دارم به کهولت سن نزدیک میشم اصلاْ قبول نمیشم سال بعد هم که دیگه مخم کشش نداره و بیخیال درس و مشق میشم و خوب دیگه تموم....
با اینحال ناامید نیستم. زندگی با تموم خوشی ها و ناخوشی هاش دلچسب و شیرین به نظر میرسه... پایین و بالا همیشه هست. مهم نیست که بیشتر وقتها توی سربالایی طی طریق میکنم وقتی دقیق زندگیم رو بررسی میکنم میبینم اونقدر دلخوشی کوچیک و بزرگ تو زندگیم هست که میتونم به خاطرشون سالها جشن بگیرم. زندگی صد سال اولش سخته? احتمالاْ من یکی از اونایی هستم که واسه ایشاله و ماشاله خلق شدم مثلاْ دوستی میگه فهمیدی فلانی چه ماشینی خریده... منم میگم ماشاله ?ایشاله ما هم میخریم? یا میگه دیدی چه کار خوبی گیر آوورده? منم میگم ماشاله? ایشاله ما هم کار خوب گیر میاریم و خلاصه همینطور بگیر برو جلو....
فردا در راه است ....