شاید
دلیلش رو نمیدونم? دنبالش هم نبودم... دلم نخواسته که تغییر کنه واسه همین تا حالا مونده? خیلی بد ِ? شاید وحشتناک باشه ?اما یه خصوصیت ِ... شاید نوعی شخصیت باشه? خلاصه اینکه یه چیزی هست. وقتی به ناکامی رسیدم? وقتی مشکلی واسم پیش اومده سرجمع حساب کنم از یه ساعت تا بیست و چهار ساعت بسته به نوع ناکامی ناراحتیم طول کشیده? چند وقت پیش مطلبی رو در مورد زنهای متولد سال گربه اونم ماه شهریور خوندم. تقریباْ جمله ش این بود که یه زن متولد گربه ماه شهریور اگر در یک فاجعه یا حادثه مثل زلزله همسر و دوازده بچه ش رو از دست بده فردای اون روز همه چیز رو فراموش میکنه و تصمیم میگیره یه زندگی جدید رو شروع کنه...خیلی وحشتناکه نه؟ اصلاْ فاجعه ست!!
خوندن این مطلب کمی ناراحتم کرد ولی واقعیتی ست و نمیشه ازش فرار کرد. دعا میکنم که اتفاق بد برای هیچ کسی پیش نیاد. حتی برای کسایی که حاضر نیستن سرم رو رو تنم ببینن? دعا میکنم پیشامد بد واسشون پیش نیاد.
بگذریم روزها درگذرند. عمر ثانیه ثانیه رو به اتمام داره و من بیخیال سپری شدن روزهای شباب رو به نظاره نشسته م گویا این روزها رو پایانی نیست. زندگی زیباست با تموم مشکلاتش من از زندگیم لذت میبرم با تموم وجود... اوضاع از دید من خوبه اونقدرا که دیگرون فکر میکنن ضعیف نیستم و این جای شکر داره..
دیشب یه کار پیدا کردم به همین سادگی. شرایطش سخت به نظر میرسه اما ملالی نیست من پایه ام شاید این مورد رو کم کنی باشه حس میکنم انرژی زیادی دارم احتمالاْ از نوع هسته ای و این توان رو در خودم حس میکنم که از ساعت شش صبح تا هفت شب بتونم دووم بیارم فقط به کمک نیاز دارم و پیشا پیش قول مساعدت هم دریافت نموده ام? بابا احترام!!
از نوشتن درهم برهم خوشم میاد. گاهی حس میکنم دلیل این احساس خوشایند نداشتن ثبات شخصیت یا چیزی شبیه این باشه اما چیزی که مهم به نظر میرسه اینه که این مساله باعث آزار دیگرون نشه و تا زمانیکه حس کنم باعث ناراحتی کسی نشدم میشه به این روند آنارشیستی ادامه داد...
تموم نوشته های بالا هجوم یکباره کلمات به مغز من بدون هیچ تفکری ست شاید باید بابت این جملات ناهمگون عذرخواهی کنم.
امروز روز جهانی کودک است. کودک من کنار صندلیی که من بر آن تکیه زده ام می لولد ظرف غذای اهدایی را پر از ماشینهای کوچک کرده با ظرافت در ظرف را میبندد و گاهی مانند یک طبل با ظرف رفتار میکند. دیدن لولیدن این موجود کوچک و نازپرورده مرا از خود بخود میکند برای یورش و حمله به او برای بوسیدن گونه ی تپل و گوشتییش بیقرارم اما توان برهم زدن آرامشش را ندارم.ضرب آهنگی را شروع کرده و بر ظرف میکوبد عجب آرامشی بر خانه حکمفرماست گویی سالهاست این آرامش در این خانه جاریست و من بازهم از دیدن این محصول مشترک بر خود میبالم. پسرکم روزت مبارک.